کد مطلب:166496 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:169

شهادت قاسم
حمید بن مسلم می گوید: در این گیر و دار بودیم كه دیدم پسركی بسوی ما می آید كه چهره اش همانند پاره ماه بود، در دستش شمشیری، و در تنش پیراهنی و ازاری، و نعلینی پوشیده بود كه بند یكی از آندو پاره بود و فراموش نمی كنم كه آن بند كفش پای چپش بود. عمرو بن سعید بن نفیل ازدی، چون او را دید، گفت: بخدا سوگند: اكنون بر او حمله می برم، به او گفتم: سبحان الله! تو ازاین كار چه هدفی داری؟ همان كسانی كه دور او را گرفته اند و حتی یك نفر از ایشان را باقی نمی گذارند، او را كفایت می كنند! گفت: بخدا سوگند! من بر او حمله خواهم كرد، پس بر او حمله كرد و پیش از آنكه این نوجوان روی برگرداند، با شمشیر چنان بر سرش كوبید كه فرقش شكافته شد.

پسرك با رو به زمین افتاد و فریاد زد: ای عموجان! و با این كلمه، از حسین (ع) یاری خواست!

حمید بن مسلم می گوید: حسین (ع) با شنیدن فریاد استغاثه، مانند باز شكاری


صفوف لشكر را شكافت، و همانند شیر خشمگین حمله افكند و شمشیری به سوی عمرو بن سعید بن نفیل فرود آورد، عمر، دست خویش را سپر قرار داد، اما دستش از مرفق جدا گردید و به یك سو افتاد و در اثر این ضربت چنان فریاد كشید كه دوستانش به یاریش شتافتند، حسین (ع) او را رها كرد و از صحنه دور شد، اما بدن مجروح عمر، در میان گرد و غبار پیدا نبود، و هجوم سواركاران لشكر عمرسعد نه تنها كه او را نجات نداد، بلكه پیكرش در زیر سم اسبان لگدكوب و هلاك گردید. گرد و غبار كه فرو نشست، حسین خود را بر بالای سر آن نوجوان رسانید، و او را در حالی كه پاشنه پا بر زمین می سایید و جان می داد، در برابر خویش دید.

حسین (ع) فرمود: رحمت خدا دور باد از گروهی كه ترا كشتند! به خاطر تو، پیامبر خدا (ص) در روز قیامت دشمن ایشان باشد.

آنگاه فرمود: بخدا سوگند! بر عمویت دشوار است كه تو او را به یاری بخوانی ولی پاسخت ندهد و یا پاسخ بدهد اما تو را سودی نبخشد، زیرا امروز روزی است كه فریادش بسوی خدا بلند، و دشمنانش بسیار، و یارانش اندك است.

سپس حسین (ع) پیكر او را از زمین برداشته و به سینه چسبانید و به جانب خیمه ها می برد، در حالتی كه پاهای آن نوجوان به زمین كشیده می شد، او را آورد و در كنار فرزند جوانش علی اكبر و دیگر شهیدان خاندان خویش بر زمین نهاد. من پرسیدم: این پسر كه كشته شد چه نام داشت؟

پاسخ شنیدم: او قاسم فرزند حسن بن علی بن ابی طالب (ع) است. [1] .


[1] طبري، ج 5، ص 447.